ما را دنبال کنید

Find پیامبر رحمت (ص) وب سایت  on TwitterFind پیامبر رحمت (ص) وب سایت  on FacebookFind پیامبر رحمت (ص) وب سایت  on YouTubeپیامبر رحمت (ص) وب سایت  RSS feed

Latest image

What activities are planned in Greenville for Islam Awareness Week?

درس سی و چهارم گذشت پیامبر اکرم(صلى الله عليه وسلم)

خداوند پیامبرش را نمادی از عفو و بخشش و گذشت قرار داده، برای هدایت و رستگاری بشریت فرستاد. و به او امر کرد از مردم درگذرد:

[آل عمران: 159]

{به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [= مردم‌] نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن!}

و همچنین او را ارشاد نمود:

[المائدة: 13]

{ پس تو از آنها درگذر و (کار بدشان را) عفو کن، که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.}

رسول الله (صلى الله عليه وسلم) عفو و بخشش را دوست میداشت، و در سیمای او گذشت موج میزد. و بازخواست و سرزنش و ملامت آخرین دوایی بود که تا مجبور نمیشد آنرا بکار نمیگرفت.

سیرت آن حضرت (صلى الله عليه وسلم) و زندگی مبارکشان تجسمی است از عفو و بخشش و درگذشت و غفران، و آنچه در فتح مکه، جهان شاهد آن بود نمونهای است از اقیانوس بیساحل عفو این رسول هدایت و رشادت.

از جمله تصاویر زیبای عفو آن حضرت این روایت شاگرد نمونه مدرسه رسالت؛ ابوهریره (رضی الله عنه) است. ایشان آوردهاند: پیامبر گشتی را به سوی "نجد" گسیل داشت. سربازان پیامبر مردی از "بنی حنیفه" که "ثمامه پسر اثال" نام داشت، و کدخدای مردم یمامه بود را اسیر کرده، به ستونی از ستونهای مسجد بستند. پیامبر اکرم (صلى الله عليه وسلم) نزد او آمده پرسید: ای ثمامه! چه میگوئی؟

او گفت: از من جز خوبی نخواهی دید؛ اگر مرا بکشی بدان که خونخواهانی دارم، و اگر رها سازی، مرد شکرگذاری را رها ساختهای، و اگر مال و ثروت میخواهی، آنچه دلت میخواهد بخواه تا بپردازم.

پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) او را رها کرده تشریف بردند. در روز بعد به او سری زده فرمودند: ای ثمامه، برای گفتن چه داری؟

او گفت: آنچه گفته بودم. اگر بکشی، خونم بهدر نخواهد رفت و خونخواهانی دارم. و اگر منت نهاده ببخشی، شکرگذاری را بخشیدهای، و منتت ارج نهاده خواهد شد. و اگر مال و ثروت میخواهی آنچه دلت میخواهد بخواه تا به تو پرداخته شود.

پیامبر بدون اینکه به او جوابی دهد، او را رها کرده تشریف بردند. در روز سوم تشریف آورده فرمودند: ای ثمامه، حرفی برای گفتن داری؟ او گفت: آنچه گفته بودم. اگر ببخشی شاکری را بخشیدهای، و اگر بکشی صاحب خونی را کشتهای، و اگر مال بخواهی آنچه خواستهای به تو پرداخت خواهد شد.

رسول الله (صلى الله عليه وسلم) بدون اینکه تعلیقی بزنند دستور دادند او را آزاد کنند.

هدف از بستن او در مسجد این بود که او رفتار مسلمانان و اخلاق و کردار آنها و نحوه عبادتشان را به چشمان خود ببیند، سپس با اراده و آزادی کامل خود تصمیم بگیرد. و این هدف به ثمر رسید:

اثامه فورا به نخلستان نزدیک مسجد رفت، و پس از اینکه خودش را شست و پاک کرد، دوباره به مسجد بازگشت. و خدمت رسول هدایت، زانو زده گفت: أَشْهدُ أَنَّ لَا إلهَ إِلَّا اللهُ، وأشْهدُ أَنَّ محمدًا عبدُه ورسولُه؛{ گواهی میدهم که معبودی نیست مگر الله یکتا، و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستاده اوست}، ای محمد! سوگند بخدا که در روی زمین از چهره کسی به اندازه چهره شما نفرت نداشتم، و امروز چهره شما محبوبترین و عزیزترین چهره در دلم است. سوگند بخدا که از هیچ دینی چون دین شما نفرت نداشتم، و امروز دینت عزیزترین دین نزد من است. سربازان شما مرا در راه عمره دستگیر کردند، حالا چه دستور میفرمائید؟

اثامه به خاطر اینکه مردم نگویند او زیر فشار اسارت، یا به خاطر نجات جان خود، ایمان آورده، با وجود قناعتی که به اسلام پیدا کرده بود، تا هنگام آزادی کامل ایمانش را اعلام نکرد!

پیامبر با آغوشی باز از او استقبال کرده بدو مژدهها داده، دستور دادند تا برنامه عمرهاش را کامل کند.

و چون اثامه به مکه رسید، و قریشیان نور ایمان را در سیمای او دیدند، با تعجب پرسیدند: آیا گمراه شدهای و دین نیاکانت را ترک کردهای؟!

او با افتخار سری بالا زده گفت: خیر، بلکه هدایت یافته با رسول الله (صلى الله عليه وسلم) مسلمان شدهام. و سوگند بخدا که از "یمامه" یک دانه گندم به شما نخواهد رسید، مگر اینکه پیامبر اکرم (صلى الله عليه وسلم) اجازه فرمایند([1]).

آری! بنگر چگونه عفو و بخشش قلبهای فولادی را ذوب میکند، و چگونه ابرهای تاریک و کبود کفر و شرک را از دلها کنار میزند، و چگونه قفلهای کینه و بغض و نیرنگ را از سینهها میگشاید، و چگونه تاریکیهای کفر و گمراهی و شرک را با نور ایمان و اخلاص از دلها میزداید..

و از تصاویر بخشش آن حضرت (صلى الله عليه وسلم)، گذشت او از آن زن مکار و حیلهگر یهودی است که گوشت زهراگین بخورد آن حضرت داد تا او را بکشد. و چون پیامبر از این توطئه جان سالم بدر برد، از دشمنی که قصد جانش داشت و بدترین خیانت را در حق او روا داشته بود، درگذشت و او را بخشید! ولی خباثت و نیش این زن عقرب صفت باعث شد یکی از یاران آن حضرت (صلى الله عليه وسلم) بنام "بشر پسر براء بن معرور" به زهر کین او به شهادت رسد. و از آن زن به حکم عدالت قصاص به عمل آمد.

و از این تصاویر روایتی است از جابر (رضی الله عنه)، ایشان میگویند: در گشتی با پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) به سوی منطقه "نجد" همراه بودم. در راه برگشت در درهای پر از درختان خاردار برای استراحت فرود آمدیم. هر یکی از ما سایه درختی پیدا کرده زیر آن دراز کشید. پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) نیز در یک ناحیه درختی یافته، شمشیرش را به آن آویزان کرده، در سایه آن درخت دراز کشیده خوابیدند.

جابر میگوید: از شدت خستگی همه بخواب سنگینی فرو رفتیم. ساعتی نگذشته بود که صدای رسول خدا (صلى الله عليه وسلم) را شنیدیم که ما را میخواند. بسرعت خود را نزد آن حضرت رسانیدیم. دیدیم مردی دهاتی ذلیل و خوار در آنجا نشسته است.

پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) فرمودند: وقتی من خواب بودم این مرد شمشیر مرا گرفته، برویم کشید. چون چشمانم را باز کردم، او را دیدم که شمشیر کشیده بالای سرم ایستاده است. به من گفت: حالا چه کسی تو را از دست من نجات میدهد؟ به او گفتم: الله! و حالا خودتان میبینید که چگونه در اینجا نشسته است.

سپس پیامبر او را بخشید و به سزای خیانتش نرسانید([2]).

([1]). به روایت امام بخاری و امام مسلم.

([2]). به روایت امام بخاری.