ما را دنبال کنید

Find پیامبر رحمت (ص) وب سایت  on TwitterFind پیامبر رحمت (ص) وب سایت  on FacebookFind پیامبر رحمت (ص) وب سایت  on YouTubeپیامبر رحمت (ص) وب سایت  RSS feed

Latest image

What activities are planned in Greenville for Islam Awareness Week?

درس نهم هجرت بسوی مدینه

کار و فعالیت دعوت اسلامی در مدینه بصورتی بسیار امیدوار کننده پیشرفت مینمود، و مدینه با جان و دل مشتاق دیدار پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) و به آغوش کشیدن دعوت او و پناه دادن به برادران مسلمان خود شده بود.

در مقابل؛ مکه به یک زندان و شکنجهگاه برای مؤمنان بدل شده بود، و شدت استبداد و خودخواهی و ظلم و ستم آن بحدی رسیده بود که برداشت و تحمل آن تقریبا بکلی امکان پذیر نبود.

پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) به پیروان خود دستور داد بصورت مخفی و بدون اینکه مشرکان مکه بو ببرند خود را از زیر شکنجهی مکه بیرون کشیده به مدینه هجرت کنند.

مؤمنان مال و ثروت و دارائی و خانه و کاشانه و احیانا زن و فرزند خود را رها کرده یکی یکی از مکه فرار نموده خود را به مدینه رساندند. در مکه جز رسول خدا (صلى الله عليه وسلم) و ابوبکر و علی و برخی از مؤمنان دربند مشرکان کسی دیگری نماند.

وقتی مشرکان مکه دریافتند، پیروان رسول خدا (صلى الله عليه وسلم) به مدینه رسیدهاند، و در آنجا در کمال امنیت و آرامش بسر میبرند و از تیر رس آنها دور شدهاند از اینکه مبادا در آنجا پایگاهی تشکیل دهند و مدینه مرکز دعوت و تبلیغ آنها شود بشدت ترسیدند، و اتفاق کردند که باید رسول خدا (صلى الله عليه وسلم) را به قتل برسانند، و مانع رسیدن او به یارانش شوند.

مشرکان مکه از هر قبیلهای یک پهلوان و شمشیر زن ماهر انتخاب کردند، تا همه با هم در یک لحظه شبانگاه به خانه پیامبر حمله برده او را به قتل رسانند و بدینصورت خونش در بین تمام عربها تقسیم شود، و قبیله پیامبر در برابر امر واقع قرار گرفته به خون بها راضی گردد.

در شبی که آنها میخواستند جنایت خود را اجرا کنند، خداوند متعال پیامبرش را از نیرنگ و نقشه آنها باخبر ساخته، بدو امر کرد تا در آن شب در بستر خود نخوابد و بسوی مدینه هجرت کند.

با وجود اینکه مشرکان مکه با پیامبر بشدت در جنگ بودند، و صبح و شام سایه او را با تیر میزدند، امانتهای خود را نزد او میگذاشتند و در امانتداری و راستگویی او هیچ شک و تردیدی نداشتند. در حالی دستور هجرت به پیامبر داده شد که خانه او پر بود از امانتهای مردم. پیامبر از پسر عمویش حضرت علی خواست تا در آن شب در بستر پیامبر بخوابد، و با لحاف او خودش را بپوشاند، و پس از رفتن پیامبر امانتهای مردم را به آنها برگرداند.

حضرت علی در برابر درخواست رسول الله (صلى الله عليه وسلم) سر تسلیم خم کرد، و در حالیکه شمشیرهای تشنه بخون و بران دشمن در پشت در خانه از نیام بیرون کشیده شده بود حضرت علی در بستر پیامبر دراز کشید و آرام خوابید.

خداوند چشمان مشرکان شمشیر بدست در خارج از خانه را برای چند لحظه کور کرد، پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) جلوی روی قاتلان تشنه بخونش از خانه بیرون آمده، مشتی خاک از زمین برگرفت و روی سر پهلوانانی که توان دید او از چشمانشان سلب شده بود ریخت، و خودش را به خانه ابوبکر صدیق که از پیش منتظر ایشان بود رسانید، و دو یار و دوست و همراه به سرعت شبانگاه هجرت تاریخی خود را شروع کردند.

پیامبر اکرم (صلى الله عليه وسلم) و دوست فداکارش ابوبکر صدیق در جهت مخالف مدینه براه افتادند، و خود را به غار ثور در بالای کوهی رسانیدند. و تصمیم داشتند تا نا امید شدن گشتهای دشمن در آنجا بمانند.

قریشیان چون دیدند نقشهیشان به باد رفت، و با وجود تمام مکر و حیله و نیرنگ باز هم پیامبر از دستشان در رفت، بشدت خشمگین شدند و نیروهای گشت ویژهای تشکیل داده به هر طرف گسیل داشتند. و برای کسی که پیامبر را دستگیر کند صد شتر جایزه تعیین کردند.

صحرای اطراف مکه و راه مدینه پر شد از افرادی که در طمع جایزه در پی پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) و یارش بودند . این تلاش و کوششها و ردپا گیریها گروهی از مشرکان را جلوی غار ثور رسانید. پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) تمام اسباب و توان بشری خود را بکار گرفته بود، و نهایت کوشش و دقت عمل را بخرج داده بود، اینجاست که معجزه برای دفاع از حق باید وارد میدان عمل شود! مشرکان در کنار غار ایستادند، ابوبکر بسیار ناراحت و پریشان شده بود، و از این دلهره داشت که مبادا پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) دستگیر شود. به پیامبر اکرم (صلى الله عليه وسلم) گفت: ای رسول خدا! اگر کسی از آنها به زیر پایش نگاه کند ما را خواهد دید.

خداوند در این لحظه بسیار حساس پیامبرش را در پناه خود داشت، و مشرکان را از رسیدن به او باز داشت.

پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) که به خدایش توکل کامل کرده بود دوستش را دلداری داده به او گفت: هیچ نگران نباش، چه تصور میکنی به دو نفری که خداوند سومی آنهاست([1])! حالا که خدا با ماست هیچ نگران نباش.

پس از گذشت سه شب از ناپدید شدن پیامبر از مکه، کوششها برای بحث و تلاش از پیامبر به سستی گرائید، بیشتر دستههای بسیج شده برای دستگیری پیامبر نا امید شدند، و گمان کردند پیامبر تا این مدت از آنها بسیار دور شده، و رسیدن به او امکان ندارد. در این اثنا بنا به نقشهای که پیامبر و ابوبکر از پیش ترتیب داده بودند، راهنمایی که از پیش با او اتفاق کرده بودند همراه با دو شتر خود را به آنها رسانید، و پیامبر و ابوبکر صدیق همراه با راهنما ـ راه دان ـ بسوی مدینه حرکت کردند.

در راه پیامبر به خیمه پیرزنی به نام "ام معبد خزاعیة" رسید. و از او خواستند بزی خشک و لاغر اندامی که از شدت ناتوانی با گوسفندان به صحرا نرفته بود را بدوشند. به برکت دست پیامبر پستان بز پر از شیر شد. پیامبر بز را دوشید و پیر زن را از آن سیر کرد، سپس همراهان از آن شیر نوشیده، سیر شدند. در پایان پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) از آن شیر نوشیدند، و کاسهای را نیز برای پیر زن پر شیر کردند، و به راهشان ادامه دادند.

سراقه بن مالک شنید که پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) راه ساحل را در پیش گرفته، به آرزوی رسیدن به جایزه قریش نیزهاش را برداشت و سوار بر اسب چارنل بدانسو تاخت. وقتی به پیامبر نزدیک شد، رسول خدا (صلى الله عليه وسلم) دعا کردند، دستهای اسب به زمین فرو رفت. سراقه دریافت که پیامبر در حفاظت خداوند متعال قرار دارد، و بر اثر دعای او اسبش به زمین فرو رفته. داد کشید و خود را تسلیم کرده از رسول خدا پناه خواست، و سوگند خورد کسانیکه بدانسو در طلب پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) میآیند را باز دارد. پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) دعا کردند، زمین دستهای اسب سراقه را رها کرد. سراقه بازگشت و هر کسی که بدانسو درپی پیامبر میرفت را از ادامه راه بازمیداشت و میگفت: من از اینسو میآیم کسی را ندیدم.

در مدینه حال و هوایی دیگر بود. شوق دیدار رسول خدا (صلى الله عليه وسلم) و دلهره و ترس از راه و مکر و نیرنگ قریشیان. هر روز صبح مردم مدینه در دروازه شهر منتظر رسیدن پیامبر اکرم (صلى الله عليه وسلم) مینشستند، و با شدت گرفتن گرمی آفتاب به خانههایشان باز میگشتند.

تا اینکه در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الأول، سال سیزدهم بعثت پیامبر اکرم (صلى الله عليه وسلم)، کسی داد زد که رسول خدا (صلى الله عليه وسلم) تشریف فرما شدند، نعره شادی و "الله اکبر" از چهار سوی شهر بلند شد، و مردم مدینه از پیر و جوان، مرد و زن، کودک و نوجوان همه از خانهایشان برآمده برای استقبال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) بسوی دروازه شهر دویدند.

پیامبر اکرم (صلى الله عليه وسلم) وقتی به "قباء" رسیدند در آنجا مسجدی به پا نمودند. این مسجد اولین مسجدی است که در تاریخ اسلام بنا شده است.

پیامبر چند روزی را در قبا گذراندند، سپس به سوی مرکز مدینه حرکت کردند، در راه نماز جمعه را همراه با کسانیکه در رکاب آن حضرت بودند بجای آوردند. و این اولین نماز جمعهای بود که پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) بجای میآوردند.

پس از نماز جمعه پیامبر خدا از قسمت جنوب وارد شهر یثرب شدند، و از آن روز این شهر به میمنت قدوم مبارک پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) نامش را به "مدینة النبی" تغییر داد.

شادی و خوشحالی رسیدن پیامبر خدا (صلى الله عليه وسلم) به مدینه سراسر شهر را فرا گرفته بود. مردم مدینه با جان و دل رسول خدا (صلى الله عليه وسلم) و یارانش را به آغوش گرفتند و در راه دفاع از آنها و دعوت اسلامی از هیچ دریغ نکردند.

و اینچنین بود که اسلام زمینی برای فعالیت یافت تا از آنجا دعوت اسلامی و پیام خداوند متعال را به چهار سوی گیتی برساند.

([1])."مَا ظَنُّكَ بِاثْنَيْنِ اللهُ ثَالِثُهُمَا" [به روایت امام بخاری]. سوره مبارکه توبه در آیه /40 این واقعه را چنین ثبت کرده است: ‏«إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»

{‏اگر پيغمبر را ياري نكنيد (خدا او را ياري مي‌كند، همان گونه كه قبلاً) خدا او را ياري كرد، بدان گاه كه كافران او را (از مكّه) بيرون كردند، در حالي كه (دو نفر بيشتر نبودند و) او دومين نفر بود (و تنها يك نفر به همراه داشت كه رفيق دلسوزش ابوبكر بود) . هنگامي كه آن دو در غار (ثور جاي گزيدند و در آن سه روز ماندگار) شدند (ابوبكر نگران شد كه از سوي قريشيان به جان پيغمبر گزندي رسد،) در اين هنگام پيغمبر خطاب به رفيقش گفت : غم مخور كه خدا با ما است (و ما را حفظ مي‌نمايد و كمك مي‌كند و از دست قريشيان مي‌رهاند و به عزّت و شوكت مي‌رساند . در اين وقت بود كه) خداوند آرامش خود را بهره او ساخت (و ابوبكر از اين پرتو الطاف، آرام گرفت) و پيغمبر را با سپاهياني (از فرشتگان در همان زمان و همچنين بعدها در جنگ بدر و حُنَين) ياري داد كه شما آنان را نمي‌ديديد، و سرانجام سخن كافران را فروكشيد (و شوكت و آئين آنان را از هم گسيخت) و سخن الهي پيوسته بالا بوده است (و نور توحيد بر ظلمت كفر چيره شده است و مكتب آسماني، مكتبهاي زميني را از ميان برده است) و خدا باعزّت است (و هركاري را مي‌تواند بكند و) حكيم است (و كارها را بجا و از روي حكمت انجام مي‌دهد)}.